قرآن و من | ||
راه حلهاى کلى در پاسخ به شبههها و اشکالها پژوهشگران اسلامى به ویژه قرآن پژوهان، در زمینه دفاع و پاسخ به شبهههایى که حول محور فرهنگ زمان بعثت پیامبر و نزول قرآن مطرح شده است (1) سه فرض و احتمال را عنوان کردهاند: 1. این که قرآن در مرحله نخست در محیط جزیرةالعرب نازل شده و با مردمى با اعتقادات و رفتارى خاص سروکار پیدا کرده و با آنان سخن گفته است، لذا طرح این مسایل به معناى سخن گفتن قرآن با زبان قوم و بر قرار کردن رابطه با آنان و همچنین درک و انعکاس واقعیات و انس و سازگارى با مردم است. 2. رسالت و پیام پیامبر تنها در محدوده زبان و ارتباط گفتارى و معنوى با قوم نیست، بلکه پیامش بازتاب فرهنگ قوم مىباشد. در این راستا بازتاب هم به دو معناست و ممکن است در دو جهت مقصود باشد: الف - بازتاب فرهنگ یعنى فرهنگ قوم در کتاب مجید رنگ گرفته و قرآن را صبغهاى از تاریخ و عصر بعثت قرار داده است. ب - بازتاب فرهنگى یعنى این که مسایل، عادات، عقاید و مشکلات قوم در آن منعکس شده است، به گونهاى که اگر کسى این کتاب را بخواند مىتواند بفهمد به قومى خاص و مردمى معین نظر داشته و خطاب به آنان نازل شده و جلوهاى از افکار و ایدههاى آنان بوده است. 3. قرآن نه تنها بازتابى از فرهنگ زمانه و قوم است، بلکه وحى و صاحب آن از فرهنگ قوم متاثر شده است، یعنى بسیارى از تجربههاى باطنى و آگاهى هاى شهودى او از فضاى بیرونى گرفته شده و بسیارى از مطالب پیامبر لبریز از شرایط فرهنگى و تاریخى شده و نشات گرفته، و اى بسا او عقاید و عادات و دانستنیهاى نادرست که بوده خواه ناخواه آن را بیان کرده و به صورت اجتناب ناپذیر در این کتاب آورده است. این سه فرض هر کدام براى خود قایلینى دارد که در این نوشته تنها به نظریه اول اشاره مىکنیم (2) . زبان قوم گفتیم درباره انعکاس جلوههایى از عصر و زمانه، سه نظریه متفاوت وجود دارد، زبان قوم یکى از این نظریهها است، در این تفسیر چون قرآن در مرحله نخست در محیط جزیرةالعرب نازل شده و با مردمى با اعتقادات و رفتارى خاص سروکار داشته، با آنان سخن گفته و زبان آنان را در نظر گرفته است، لذا این جلوهها تنها نمودهاى زبان قوم است و بس و چیز دیگرى نیست. در آغاز، ببینیم منظور از زبان قوم چیست و معیارهاى یک زبان چه چیزهایى است و چه عواملى براى فهم متقابل دخالت دارد؟ آنگاه بیینیم این که قرآن مىگوید: پیامبران با زبان قوم خودشان سخن مىگویند (3) ،منظور از این زبان، کدام زبان است؟ نکتهاى دیگر، آیا بدون این فرایند ایجاد، ارتباط امکان دارد؟ در این زمینه زبان قرآن چه خصوصیاتى دارد؟ مفهوم زبان قوم منظور از زبان قوم تنها آن چیزى نیست که اصطلاحا لغت قوم از آن یاد مىشود و در ابتدا به ذهنها مىرسد - زیرا بدیهىترین نکته تبلیغ، تفهیم و تفاهم از طریق واژگان است - بلکه منظور از زبان قوم کلمات همراه با بار معنایى و فرهنگى است که ارتباط گفتارى با دیگران را فراهم مىسازد. بنابراین مفهوم زبان قوم هم شامل لغت مىشود و هم شامل زبانى که مقصودها را به دیگران منتقل کند. از سوى دیگر، نظام ارتباطى انسانها آن چنان گسترده و پیچیده است که با نظام ارتباطى هیچ موجود و پدیدهاى قابل مقایسه نیست. هر انسانى که سخن مىگوید و از زبان استفاده زبان قوم در قرآن مىکند، علاوه بر انتقال مستقیم پیام خود توسط واژهها، به طور عمد یا غیر عمد نشانههاى اطلاعاتى را بیان مىکند و زمینه پیامهاى دیگرى را فراهم مىکند که ما اصطلاحا آن را تفسیر کلام مىنامیم و با پرده بردارى و بررسى، جنبههاى مختلف کلام و متکلم و موقعیتسخن و سیاق آن به دست مىآید. در حالى که این نشانهها خواه ناخواه زاییده شرایط فرهنگى هستند و تابع قراردادها و آموختهها مىباشند. در توضیح این مقصود و فهم تاثیر فرهنگ و قالبهاى زبانى، لازم استبه نکاتى اشاره و تاثیر این مقولهها بر زبان روشن گردد. در حقیقت این نکات ویژگیهاى زبان انسان محسوب مىشوند و جلوهاى از زمان و موقعیت فرهنگى و جغرافیایى و معلومات گوینده و شنونده به حساب مىآید. ویژگیهاى زبان زبان انسان براى انتقال مفاهیم ویژگىهاى شناخته شده مخصوص به خود دارد که ما به آنها اشاره مىکنیم: 1. قدرت جابجایى نظام ارتباطى انسانها از خصوصیت جابجایى و انعطاف در تعبیر برخوردار است. انسان با توانایى که دارد نه تنها مىتواند مکانهاى نزدیک و دور را توصیف کند، بلکه مىتواند خصوصیات خیالى یک چیز یا گذشتههاى بسیار دور یا حتى آینده را تخیل کند. انسان مىتواند چیزهایى را توصیف کند که اصلا وجود ندارند و پیدایش آنها محال است. البته در مسایل خیال انگیز، این نکته بسیار مهم مطرح است که علاوه بر بهکار بردن واژههایى که در امور حقیقى به کار مىبرد، شنونده نیز باید آن را تصور کند تا امر خیالى مانند یک امر حقیقى تصور شود. به همین دلیل، ما مىتوانیم موجودات اسطورهاى چون پرنده عنقا، دیو و امور غیر قابل رؤیت از قبیل جن و ملائکه را که خبر آن از طریق وحى به ما رسیده تصور کنیم یا شخصیتهاى استثنایى را در ذهن خود جاى دهیم و درباره آنها سخن بگوییم. مثلا درباره رستم و اسفندیار و قدرت فوقالعاده آنان سخن برانیم. این خصوصیت جابجایى است که به بشر این اجازه را مىدهد تا بر خلاف موجودات دیگر، داستان بیافریند، جهانهاى احتمالى آینده را توصیف کند. همه اینها به معلومات، شرایط ذهنى و فرهنگى عصر و محیطهاى اجتماعى بستگى دارد که از طریق زبان آنها را منتقل مىکند. 2. قراردادى بودن یکى دیگر از ویژگیهاى زبان انسان، قراردادى بودن آن است. زبان انسان قراردادى است، به این معنا که میان صورت زبانى و معناى واژهها رابطه طبیعى وجود ندارد. این انسانها هستند که الفاظ را براى معانى وضع مىکنند. به این معنا که میان صورتها و الفاظى که بر آنها دلالت مىکند، مناسبتى وجود ندارد. بین لفظ ماشین و هیکل خارجى آن از نظر دلالت رابطهاى نیست. این عمل میان انسانهاى خاص با توجه جنبه به قراردادى بودن آن، براى موجود خارجى اصطلاحى برمىگزینند. 3. بارورى یکى دیگر از ویژگى زبانها، بارورى و فعال بودن در تولید گفتههاى جدید است. مسلما هر روز که مىگذرد، واژههاى جدیدى بر یک زبان افزوده مىشود و قدرت انسان در تعبیر از اشیا و خواستهها دقیقتر مىگردد و نشانههاى جدیدى براى انتقال مفاهیم بلندى همچون مفاهیم فلسفى، عرفانى، حقایق هستى و حالات درونى انسان پدید مىآید. این حالتبارورى و پیدایش روز به روز کلمات جدید، از ویژگیهاى زبان انسان است. هر جامعه و فرهنگى که از تعالى و خلاقیتبیشترى برخوردار باشد، بارورى او در خلق واژگان جدید بیشتر است. 4. انتقال فرهنگى نشانههاى زبانى با انتقال فرهنگى حاصل مىشود. مساله زبان، امرى ژنتیک نیست تا از والدین به فرزند به ارث برسد. زبان یک فرهنگ از گویشوران و کسانى که انسان بسیار با آنان نزدیک است از قبیل پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، فرزند، معلم و اطرافیان به دست مىآید و نشانهها را دریافت مىکند. این نشانهها تابع شرایط خاص مىباشد و از آن مبدء منتقل مىشود. مثلا کودکى که در جزیرة العرب متولد شده اگر از بدو تولد در انگلستان و در میان انگلیسى زبانان پرورش یابد انگلیسى سخن مىگوید و از آن نشانهها آگاهى دارد، گر چه خصوصیات جسمى را از والدینش به ارث مىبرد. 5. گسستگى یکى دیگر از ویژگیهاى زبان، گسستگى است. آواهاى به کار رفته در زبان به طور معنا دارى از یکدیگر متمایزند. مثلا تفاوت میان آواهاى (ب) و (پ) در عمل خیلى زیاد نیست، ولى وقتى که این آواها در زبان به کار برده مىشود، هر کدام کاربرد مخصوص به خود دارد و معناى جداگانهاى مىدهد. مثل باک و پاک. هر آوایى در زبان یک واحد مجزا به حساب مىآید و امکان دارد که زنجیرهاى از آواها را به طور مداوم تولید کند که عموما همه آنها شبیه به آواهاى (ب) و (پ) باشند. بیش - پیش، بر - پر، بور - پور، باب - پاپ، برده - پرده، و دههاى آواى نزدیک دیگر. حال با توجه به این ویژگیها درمىیابیم که مساله زبان تنها آن واژگانهایى نیست که اصطلاحا لغت قوم گفته مىشود، بلکه زبان قوم مجموعهاى از کلمات است که حامل فرهنگ و قراردادها مىباشد و ارتباط گفتارى را فراهم مىسازد و با به کار بردن آنها مقصودها به دیگران منتقل مىشود. (4) (و این مطلب ادامه دارد...) [ پنج شنبه 85/10/28 ] [ 10:49 صبح ] [ قهرمانی نیک ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |