قرآن و من | ||
4 - نکته دیگر درباره زبان قوم، تعیین و تشخیص هویت فرهنگى در زبان است. درباره زبان قوم این حقیقتبه اثبات رسیده که هر زبانى صورتى است از هویت اجتماعى، مشخصههاى علمى، فرهنگى و جغرافیایى. هر گروه و جماعتى با مشخصههاى خاص خود سخن مىگوید و هویت مستقل به خود دارد که از دیگر گروهها متمایز است. این مطلب در همه زبانهاى موجود مصداق دارد. این حقیقت در مورد اشخاص کاملا مشاهده مىشود و کمتر کسى را مىتوان یافت که هنگام سخن گفتن، دانش، فرهنگ اجتماعى، تحصیلات، شغل، موقعیت زیستى (شهرى، روستایى، مدنى، بدوى) خود و ... را در گفتگو دخالت ندهد و شنونده هویتى و مشخصهاى از آن به دست نیاورد. به عبارت دیگر همانطور که در مقدمه توضیح دادیم، اگر معانى و حقایق از سوى خدا نازل شده است و وحى در گزینش واژهها نیز دخالت داشته تا براى بیان مقصود از آنها استفاده کند، اما این واقعیت انکارناپذیر است که حروف و کلمات جنبه بشرى دارد، یعنى از کلماتى است که مردم در محاورات خود استفاده مىکنند و جملهها به گونهاى است که براى مردم مؤمن و کافر قابل فهم مىباشد. از قواعد ادب و فنون بلاغت عرب استفاده شده و ترتیب و چینش نیز غریب نبوده تا نامانوس و نامفهوم باشد. البته اعجاب آور و غیر منتظره بوده اما غیر عادى و بر خلاف قاعده نبوده است. از سوى دیگر قرآن گاه عین کلمات آنان را گزارش مىدهد و گفتگوى میان پیامبر و مؤمنین، کافرین، منافقین یا پرسش کنندگان را مىآورد. سوره مجادله را نگاه کنید، گفتگوى میان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم با زنى را شرح مىدهد که شوهرش ظهار کرده و او حکم این مساله را از پیامبر سؤال کرده است. یا فردى از منکرین معاد مىپرسد چه کسى این استخوانهاى پوسیده و نرم را زنده مىکند؟ <من یحیى العظام و هى رمیم» (یس/78). بنابراین، کلمات، مسائل و گفتگوها بیانگر خصوصیات فرهنگى، اجتماعى، شغلى و طبقه اجتماعى، سن و جنس، سبک و سیاق سخن حتى گویش فردى آنان مىباشد. از این رو نمىتوان این حقیقت را در فهم کلام و روال سخن از نظر دور داشت. مثلا در مطالعات زبانشناسى و گونههاى زبانى، توجه زیادى به ثبت گویشهاى اجتماعى شده و گروههاى مختلف بر حسب طبقه، تحصیلات، شغل، سن و جنس و دیگر عوامل اجتماعى تفکیک شدهاند و براى هر یک جایگاه مخصوصى تعیین شدهاست. (11) از همین تقسیمات معلومات فراوانى به دست مىآید که در تشخیص مخاطبان قرآن از نظر این خصوصیات مفید است. مثلا آیات 25-19 سوره تکویر را ملاحظه کنید: <انه لقول رسول کریم ذى قوة عند ذى العرش مکین...و ما صاحبکم بمجنون...و ما هو على الغیب بضنین و ما هو بقول شیطان رجیم». مسلما این آیات در پاسخ گفتههاى مشرکین است. اما مىدانیم که همه مشرکین به یک شکل سخن نمىگفتهاند و گونه و گویش آنها یکسان نبوده است. کلمات خارج از نزاکت، تعبیرات دیوانه و شیطان آموخته از گروههاى خاصى بوده که قرآن جواب مىدهد: <فاین تذهبون»; کجا مىروید... سوره مسد داستان ابولهب و همسرش نمونهاى دیگرى براى روشن شدن نقش هویت فرهنگى در زبان مىباشد. مسلما تمسخرهاى آن دو قرآن را وادار به جواب کرده و قرآن نیز با کلمات تند و تهدید آمیز به آنان پاسخ داده است: <تبتیدا ابى لهب و تب، ما اغنى عنه ماله و ماکسب، سیصلى نارا ذات لهب، و امراته حمالة الحطب...». مثلا از این آیه: <و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبین» (سبا/35) مىفهمیم که اولا: این گویندگان پولدار و داراى خانوادهاى بزرگ و صاحب عشیره و قبیله بودهاند. (12) ثانیا: این تمکن غرور فراوانى در آنها ایجاد کرده که نسبتبه سرنوشت آینده خود بیمناک نبودند. در سوره توبه ما با دو گونه سخن گفتن مواجه هستیم، یکى خطاب به منافقین و کفار است که با غلظت و تندى فوقالعاده همراه است. در این زمینه آیات 100-60 گونههایى از شیوه بیان تند همراه با واژگان غلیظ و خشن مشاهده مىشود. در این آیات تهدید، تمسخر، فرجام خطرناک دیده مىشود. در برابر اعمال و حرکات این دو دسته است که قرآن آفت ثروت و قدرت را بیان و گوشزد مىکند و تاکید مىنماید که خوشحالىهاى کاذب دوامى ندارد. اما در خطاب به مؤمنان دستبه دهان با تعبیرهاى بسیار نرم و شفقت آمیز از آنان یاد مىکند: <ما على المحسنین من سبیل...و لا على الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه، تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون» (توبه/92). بر نیکوکاران ایرادى نیست که نتوانستند در جهاد شرکت کنند و بر کسانى که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنى و گفتى چیزى پیدا نمىکنم تا بر آن سوارتان کنم، ایرادى نیست. آنان برگشتند در حالى که در اثر اندوه از چشمانشان اشک فرو ریخت که چرا نتوانستند در جهاد شرکت کنند. بنابراین، اگر سخن از زبان قوم است، اگر قرآن مىگوید: پیامران با زبان قوم خود سخن مىگویند، یعنى با زبانى که هویت اجتماعى و مشخصههاى علمى، فرهنگى، جغرافیایى، روحى و روانى عصر آنان را دربردارد و کلمات را حول آن محور بیان مىکند، سخن مىگویند. زیرا کلید ارتباط میان انسانها را خود آنان فراهم مىسازند و روابط دو طرفى است. پیامبران نمىتوانند زبانى براى ارتباط و سخن گفتن اختراع کنند که منحصر به خودشان باشد و تنها آنان بتوانند از آن استفاده کنند و دیگران محروم و ناتوان باشند، در این صورت تبلیغ و آگاه شدن از مقاصد وحى بى معنا خواهد بود. قرآن و وحى، انعکاس سخنان، آرزوها، عقاید و دیدگاههاى گوناگون جامعه است. منتهى چون وحى در این زمینه فعال و تصحیحگرست، از دیدگاههاى خرافى و کژ راهه پردهبردارى مىکند وباطل بودنش را آشکار مىسازد. در این زمینه عزت دروزه صاحب تفسیر الحدیث مىنویسد: <آنچه ملاحظه آن را بر خواننده قرآن الزامى مىسازد اینست که مفردات، اصطلاحات زبان قرآن، و همچنین اسلوب تعبیر، به کارگیرى امثال، تشبیهات، استعارهها و مجازگوییهاى قرآن لغت محیط عصر پیامبر است. بنابراین زبان قرآن، زبان نامالوف و نامفهوم آن دوران و نامناسب با فهم مخاطبان آن عصر نیست، (13) لذا باید براى فهم اصطلاحات این زبان از موقعیت و شرایط عصر بعثت کمک گرفت. [ شنبه 85/12/12 ] [ 6:57 صبح ] [ قهرمانی نیک ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |