قرآن و من | ||
اکنون با این توضیحات روشن مىگردد چرا هر پیامبرى براى انجام رسالتش ناگزیر است از زبان قوم استفاده کند، حال آن که زبان قوم بار معنایى ویژه دارد و منعکس کننده مجموعه بخصوصى است. چون هدف رسول دعوت مردم به سوى خدا و معنویت و هدایت و سعادت آنان است و در این زمینه آنچه براى او مهم است، قرار گرفتن مؤمنان در مسیر خواستههاى پروردگار و آشنایى با ارکان و اصول دین است; لذا باید به زبان قوم سخن بگوید. این سخن گفتن با زبان مردم لوازم ذیل را به دنبال دارد که گریز ناپذیر است. 1. امکان ندارد که پیامبر براى خود فرهنگ واژگانى خاص پدید آورد که در آن هویت اجتماعى و مشخصههاى علمى فرهنگى و جغرافیایى، روحى و روانى عصر در آن نباشد. پیامبر مىتواند اصطلاحى را برگزیند و اعلام کند این واژه را به این معنا به کار مىبرم، چنانکه جامعه نیز چنین کارى انجام مىدهد و صاحبان فنون از میان واژهها کلماتى را به عنوان اصطلاح انتخاب مىکنند، اما شارع حقیقتشرعیه ندارد، بلکه واژگان انتخاب شده او موارد خاص دارد و استثنایى و تدریجى مىباشد و از آغاز فرهنگ خاصى ندارد و کلمات برگزیده را از متن محاورات مردم برمىگزیند. 2. از ادبیات قوم، نحوه سخن گفتن، استدلال، سوگند، تشبیه، تمثیل و دهها فن سخنورى و القاى مطلب استفاده مىکند، زیرا وسیله سخن گفتن، ارتباط برقرار کردن، جذب و تجاذب است و این امر جز با ادبیات قوم و فرهنگ ایشان حاصل نمىگردد. (17) 3. واژههاى مورد استناد در جهان بینى و اعتقاد جامعه را تا جایى که مىتواند نگهدارى، اصلاح و تصحیح مىکند و این نهایت تحفظ بر زبان قوم و مصلحت اندیشى براى کاستن تقابلها و برقرارى ارتباط ذهنى و کلامى است. مثلا واژههایى چون الله، ملائکه، جن، سبع سماوات، عرش، کرسى، قاب قوسین و دهها کلمه دیگر پیش از اسلام رایجبوده و از آن مفاهیم خاص استنباط مىشده، آن واژهها و مفاهیم را نگهدارى، اصلاح و تصحیح مىکند. (18) 4. آرزوها و عادات و خواستههاى غریزى قوم که قابل تحمل و مباینتى با ارزشها ندارند، به طور طبیعى در زبان دین راه مىیابد و در توصیف ارزشها و تبیین حقایق هستى از واژگانى از قبیل آب، سبزه، طبیعت زیبا، باغ و بوستان (جنات تجرى من تحتها الانهار) تختسریر، حور العین، غلمان استفاده مىشود. همچنین از مثلهاى متداول براى انکار، معارضه، استحاله استفاده مىگردد و در سخن و رسالت نبى اکرم تشبیه و کنایه آورده مىشود و جایگاه خاصى دارد. به عنوان نمونه خداوند براى بهشت موعود توصیفاتى را ذکر مىکند. این توصیفات باید به گونهاى باشد که براى عرب آشنا و دل انگیز باشد، فرح و شادمانى به ارمغان بیاورد، از امورى سخن بگوید که همواره در آرزوى وصال و در طلب دستیابى به آن باشد، به همین دلیل قرآن در بخشهایى از آیات آرزوها و خواستههاى آنان را توصیف مىکند، یا بهشت موعود را با خواستهها و تمایلات آنان قرین مىسازد. به عنوان نمونه در فرهنگ عرب حجازى رنگ سبز جایگاه ویژهاى دارد. زیرا سبزه، درختان سبز، باغهاى سبز همه در این فرهنگ از موقعیت ممتازى برخوردار است. عرب اگر بخواهد کسى را نفرین کند و بگوید از عمران و آبادى و آسایش محروم شوى مىگوید، ابادالله خضراءهم (خدا بر چیده کند سبزههاى شما را) چون سبزى همواره همراه با خیر و نعمت و برکت است. وقتى مىخواهند از تداوم محبتسخن بگوید، مىگوید میان ما همچنان سبزى برقرار است. ایام وصال و کامروایى عاشق و معشوق نیز به دوران سبزى یاد مىشود. (19) در چنین فضایى قرآن در توصیف بهشت کاملا از این واژه و شوق و علاقه به آن استفاده مىکند. افزون بر اینکه از بهشتسرسبز و خرم سخن مىگوید و در توصیف لباسهاى بهشتیان و پشتىها از رنگ سبز استفاده مىکند. <یحلون فیها من اساور من ذهب و یلبسون ثیابا خضرا من سندس » (کهف/31)، در آن بهشت جامههایى سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر مىپوشانند. <متکئین على رفرف خضر» (رحمن/76)، در آن بهشتبر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند. این مساله حتى در بیان نعمتهاى خداوند آمده و بر رنگ سبز تاکید شده است: < فاخرجنا به نبات کل شىء فاخرجنا منه خضرا» (انعام/99)، و از آن گیاه (بوسیله باران) جوانه سبزى خارج ساختیم. این مساله را ما در جنبههاى دیگر مىبینیم، خداوند مىفرماید: <مثل الجنة التى وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر اسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفى و لهم فیها من کل الثمرات و مغفرة من ربهم» (محمد/15)، مثل بهشتى که به پارسایان وعده داده شده همچون باغى است که در آن نهرهایى است از آبى که رنگ و بو و طعمش برنگشته و جویهایى از شیرى که مزهاش دگرگون نشود و رودهایى از شراب که براى نوشندگان لذتى دارد و جویبارهایى از انگبین ناب و در آنجا از هر گونه میوهاى براى آنان فراهم است و آمرزش پروردگار براى آنهاست. دکتر محمد حسین صغیر از قرآن پژوهان بنام در توصیف این مثل قرآنى مىنویسد: <تصویر لذتهاى حسى روشى از روشهاى قرآن در ذکر مثل است. این روش مطابق با خواسته کشش آور عرب بادیه نشین دور از آب و میوه و سایه و ییلاق آورده شده است. بى گماناین شیوه قرآن رابطه تنگاتنگى با زندگى و نهایت آرزوى آنان دارد، چون اعراب حجازى در آرزوى دستیابى به آب بودند. اگر مساله فراتر رود و به جویهاى شیر و رودهایى از شراب و جویبارهایى از عسل کشیده شود نهایتخوشبختى و کامیابى است. به همین دلیل قرآن از این نکته روانشناسانه استفاده مىکند و تشبیهات خود را مىآورد، اما در نهایتبه مساله اصلى، <مغفرة من ربهم» اشاره مىکند». (20) این روش را در تشبیهات قرآن نیز کاملا درمىیابیم که چگونه براى بیان آرزوها، عادات، خواستههاى غریزى از تشبیهات و توصیفات عرب استفاده شده و در جهت تبلیغ رسالت کمک گرفته شده است. (21) از این جالبتر در برخى از تشبیهات قرآن از مثلهایى استفاده شده که در ادیان پیشین و کتابهاى آنان سابقه دارد. مثلا خداوند در مورد بهشت رفتن کافران و کسانى که آیات خداوندى رامنکر مىشوند به امرمحال وآن رفتن شتر در سوراخ سوزن معلق وموکول کردهاست: <ان الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لاتفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فى سم الخیاط» (اعراف/40). شبیه همین مثال در کتاب انجیل با تعبیرى نزدیک به مثال قرآنى آمده است: انه لاسهل ان یدخل الجمل فى ثقب ابرة من ان یدخل الغنى ملکوت السموات (انجیل متى، باب 19، آیه 25)، بى گمان آسانتر استشترى در سوراخ سوزنى وارد شود از این که ثروتمندى در ملکوت آسمانها داخل شود. مشابه این تعبیر در انجیل مرقس، باب 10، آیات 27-23 و لوقا، باب 18، آیات 27-24 آمده است. بنابراین، بسیار طبیعى است وقتى قرآن با زبان قوم سخن مىگوید، جلوههایى از عصر و زمانه و فرهنگ و ادبیات را منعکس کند که این لازمه زبان قوم است. البته آنچه که بیان مىکند برخلاف حقیقت و واقعیت نیست. و از امر باطل و موهوم و برخلاف علم استفاده نمىکند. 5. نکتهاى دیگر، لازمه رعایت زبان قوم این است که با یافتههاى مردمى که با دین ارتباط ندارد، تعارض نداشته باشد. یافتههاى علمى و تاریخى که در آن شرایط و عصر مقبول جامعه مىباشد و طرح و مقابله با آن براى شنوندگانش قابل هضم نیست. مثلا دیدگاه متعارف مردم آن عصر درباره هیئت آسمان و زمین، نظریه بطلمیوس بود. لذا قرآن به مناسبتخلقت آسمان و زمین و حرکت ماه و خورشید، در کلمات و بیانات خود به طور صریح به این دیدگاهها نظر نمىاندازد و در پى ابطال و یا تصحیح آن برنمىآید، گرچه کلامى هم نمىگوید که آن نظریهها را تایید و تثبیت کند. البته بین این که گفته شود قرآن نظریههاى باطل را آورده و هدف از آوردن آنها تایید و تثبیت نبوده است، با این که گفته شود قرآن در مقام مقابله با نظرات علمى و تاریخى آن عصر نیست تفاوت بسیار وجود دارد. درباره این نکته به مناسبت طرح نظریه بازتاب فرهنگ زمانه بیشتر صحبتخواهیم کرد. در این جا فقط نکته متمایز زبان قوم را اشاره کردیم که در تکلم به زبان قوم، رعایتیافتههاى علمى غیر مرتبط با دین نهفته است و این رعایت در حد مسالمت و پرهیز از ستیزهگرى آشکار با یافته هاى علمى قوم مىباشد. گرچه در مواردى کلمات را به گونهاى بیان کرده که با نظریههاى متفاوت قابل جمع است. (22) [ شنبه 85/12/12 ] [ 6:59 صبح ] [ قهرمانی نیک ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |