قرآن و من | ||
گفتیم جلوههاى عصر و زمان بعثت در قرآن منعکس است و این انعکاس از باب زبان قوم است. در این صورت باید به دنبال تعیین مشخصات و مرزهاى تفاوت این زبان باشیم. پیش از این به لوازم و آثار زبان قوم اشاره کردیم و گفتیم داشتن زبان قوم لوازمى را به دنبال مىآورد و سخن گفتن با قوم شرایط و پىآمدهایى دارد، اما با همه اینها، خصیصههایى هم دارد که در قرآن متبلور است. اما پیش از این نباید از یاد ببریم که وقتى مىگوییم قرآن با زبان قوم سخن مىگوید به این معنا نیست که قرآن تماما زبان قوم است (قرآن زبانى دارد که الگوى آن از وحى گرفته مىشود و ساختار آن مخصوص به خود است) بلکه به این معنا است که با زبان قوم سخن مىگوید، حال و مقال قوم را رعایت مىکند و نمودها و ساختار زبان قوم در او منعکس است. زبان قوم با مشخصات و لوازمى که گفتیم، زبان رایج و عمومى توده مردم است. عموم مردم با آن سخن مىگویند. در فضاى آرزوها و دیدگاهها و دانستنیهاى خود با آن به گفتگو مىپردازند. در آن تصنع و اصطلاح دانش خاصى نیست مگر این که متداول و عمومیتیافته باشد. البته واژگان همه علوم در این زبان یافت مىشود، اما به این گونه نیست که ویژگى یکى از زبانهاى تخصصى از قبیل علم، فلسفه، حقوق، عرفان یا ... را داشته باشد. فیلسوف با زبان قوم سخن مىگوید و حقوقدان با دقتحقوقى واژهها را از اینزبان برمىگزیند و براى هر ترتیب و نظم و گزینشى هدفى را دنبال مىکند، اما مشخصههاى زبانهاى تخصصى با ویژگیهاى زبان قوم تمایز دارد. در زبان علم چون دقت راه دارد، زمینه مؤاخذه فراهم است که چرا چنین گفتى و چرا آن چنان نگفتى؟ به همین دلیل در زبان حقوق و علم استعاره، تشبیه، تمثیل و کنایه راه ندارد. در زبان علم مبالغه و گزافهگویى جایى ندارد. با اشاره به هر عدد و زمانى دقیقا آنچه را مىخواهد قصد مىکند و مسامحه نمىپذیرد. اما زبان توده مردم چنین نیست، علاوه بر اینکه مادر زبانهاست، استعاره، تشبیه، تمثیل، کنایه، مجاز، مبالغه، در آن راه مىیابد و عرف براحتى موارد یاد شده را در اداى مقصود خود به کار مىگیرد ودر زبان خوداین مواردرا راه مىدهد. درهرصورت این خصیصهها به شرح زیر است: 1 - داشتن خصیصههاى فرهنگى و قومى بنابراین وقتى مىگوییم قرآن به زبان قوم سخن مىگوید، یعنى از خصیصههاى این زبان استفاده مىکند. وقتى قرآن درباره میوههاى اهل جهنم مىگوید: <طلعها کانه رؤوس الشیاطین» (صافات/64)، میوههایش همچون سرهاى شیاطین است، نمىخواهد مانند یک فیلسوف و حقوقدان کلمات را دقیقا در معانى حقیقى قرار دهد و بار معنایى دقیق را دنبال کند، بلکه صرفا یک تعبیر ادبى رایج را به صورت استعاره به کار مىگیرد و میوههاى کافران در قیامت را به شکل سرهاى شیطان توصیف مىکند. قرآن از این تعبیر هدفش نشان دادن زشتى و ناهنجارى وضعیت اهل جهنم است. به همین دلیل نمىتوان از این کلمات نتیجه گرفت که قرآن مىخواسته بگوید که شیاطین سرهایى هیولایى، وحشتناک و دهشتناک دارند. در عرب شبیه این نوع بیان فراوان است. امرءالقیس شاعر توانمند جاهلیت در اشعار خود از نیشهاى غول سخن مىگوید. تخیل عرب در بهرهگیرى از این واژهها براى ایجاد وحشت است. (23) به همین دلیل فراء (م 207) یکى از نحویین معروف، رؤوس الشیاطین را به معناى تخیلى مىگیرد و این واژه را در زبان عرب بسیار متداول مىداند. عرب هرجا بخواهد زشتى چیزى را نشان دهد مىگوید او مانند شیطان است. (24) شبیه همین تشبیه را قرآن با نظر به فرهنگ عامیانه مردم بکار برده است. <قل اندعوا من دون الله ما لا ینفعنا و لا یضرنا و نرد على اعقابنا بعد اذ هدانا الله کالذى استهوته الشیاطین فى الارض حیران» (انعام/71)، بگو آیا به جاى خدا چیزى را بخوانیم که نه سودى به ما مىرساند و نه زیانى و آیا پس از اینکه خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود باز گردیم؟ مانند کسى که شیطانها او را در بیابان از راه به در برده و حیران بر جاى مانده است. آیا واقعا مردم که در بیابان گم مىشوند، شیطانها آنان را گم مىکنند و آیا شیاطین نسبتبه انسان مىتواند چنین نقشى را ایفا و او را گمراه کند؟ اگر چنین عقیدهاى را بپذیریم دچار مشکلات بسیار مىشویم. راحتتر این است که بگوییم قرآن براساس باورهاى عمومى تودههاى مردم از تشبیه استفاده کرده است. قرآن کارى به صحت و سقم مساله ندارد و صرفا از باب نشان دادن ضلالت جامعه، آن را به سرگردانى گمشدگان تشبیه کرده است. این عقیده در عصر پیامبر و در میان عرب بسیار رایجبوده است. (25) قرآن در جایى دیگر در توصیف رباخواران مىگوید: <لا یقومون الا کما یقوم الذى یتخطبه الشیطان من المس» (بقره/275)، رباخوران بلند نمىشوند، مگر مانند پریشان حالانى که شیطان با آنان تماس گرفته است. در اینجا قرآن نمىخواهد بگوید: دیوانه شدن در اثر تماس با جن و شیطان حاصل مىگردد، بلکه صرفا تشبیه است، تشبیهى از جنس محاورات عمومى. در تشبیه، در زبان مردم همه چیز یافت مىشود و همه چیز رواست. در زبان مردم دقتهاى زبان علمى نیست تا او را مؤاخذه کنى که چرا این را گفتى و چرا آن را نگفتى. اگر مىبینیم خدا در قرآن در مقام خطاب به مردم مىگوید: <الکم الذکر و له الانثى تلک اذا قسمة ضیزا» (نجم/22)، براى خودتان پسر و براى خدا دختر قایل مىشوید و مىگویید فرشتهها دختران خدا هستند. این یک تقسیم غیر منصفانه است. از این جمله قرآن، نمىتوان استنتاج کرد که خدا قبول دارد که پسر ارجمندتر از دختر است و از این که مردم ملائکه را دختران خدا گرفتهاند ناراحتشده و اگر آنان ملائکه را پسران خدا مىگرفتند مساله فرق مىکرد. خیر در اینجا قرآن مطابق برداشت مردم از دختر و پسر با آنان صحبت مىکند. بنابراین، قرآن از این زبان استفاده مىکند. تشبیه و استعاره و کنایه و حتى مجاز استفاده مىکند و به طور طبیعى از واژگان زبان قوم بهره بردارى مىکند. 2 - راه یافتن تسامح در زبان قوم، تسامح فراوان است. اگر گفتیم در زبان مردم، مجاز، کنایه، استعاره، تمثیل دیده مىشود، طبعا تسامحپذیر نیز هست، فراز و نشیب بسیار را قبول مىکند و با زبانهاى فنى تفاوت اساسى پیدا مىکند. در زبان علمى توصیف واقعیات به معناى دقیق کلمه مشاهده مىشود و مىتوان درباره یک یک الفاظش مؤاخذه کرد و جامع و مانع بودن هر کلمه را مورد توجه قرار داد. اما در زبان عرفى گاه مردم سخن مىگویند و معنایى را قصد مىکنند بدون این که بخواهند خصوصیات و لوازم آن را بپذیرند، زیرا در کلمات عرف مردم تسامح در توصیف حقایق فراوان یافت مىشود. قرآن که به زبان مردم سخن گفته است، تا حدى چنین ویژگیهایى را در کلام راه داده است. اگر قرآن فرموده است: <و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنة» (بقره/96)، از کسانى که شرک مىورزند خواهى یافت که هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند. نمىخواهد بگوید که این مشرکین درخواست هزار سال عمر کردهاند، بلکه مىخواهد بگوید عمر زیادى را طلب مىکردند و عدد، دلیل بر کثرت است. (26) همچنین خداوند در داستان، سخن گفتن و محاجه حضرت ابراهیم با قوم خود چنین گزارش مىدهد که ایشان نسبتبه ستارگان و ماه و خورشید گفت: <فلما جن علیه الیل راى کوکبا قال هذا ربى» پس چون شب بر او پرده افکند، ستارهاى دید، گفت این پروردگار من است. چون ماه را دید باز گفت این پروردگار من است. خورشید را دید، گفت هذا ربى. در نظر برخى از مفسرین این کلمه موجب اشکال شده که چرا حضرت ابراهیم علیه السلام در آغاز از این پدیدهها تعبیر به پروردگار (رب) خود کرده است. (گرچه بعدا کلام خود را تصحیح کرده است). لذا گفتهاند این کلام با قصد حقیقى نبوده و فقط براى احتجاج و نشان دادن ضعف دیدگاه ستاره پرستان، ماه پرستان، خورشید پرستان بوده است. اما حقیقت مهم آن است که ابراهیم مانند خود مردم، احتجاج مىکرده و مىخواسته با همان زبان ساده دیدگاه این گروه را مسخره کند و عمل آنان را احمقانه جلوه دهد. بنابراین در اول مىگوید: کوکب پروردگار من است. اما چون افول کرد گفتخدایى که افول کند نمىپسندم. قرآن در محاجه دیگرى از حضرت ابراهیم نقل مىکند که به نمرود گفت: <فان الله یاتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب، فبهت الذى کفر» (بقره/258)، ابراهیم گفتخداى من خورشید را از خاور بر مىآورد، تو آن را از باختر برآور، پس آن کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند. ظاهر آیه مىخواهد نشان دهد که خورشید حرکت مىکند و زمین ساکن است، زیرا هر روز خورشید از شرق زمین مىآید و در مغرب آن غروب مىکند. لذا عدهاى از این آیه استنتاج کردهاند که قرآن نظر هیئت قدیم را تایید کرده که مىگوید زمین ایستا است. درحالىکه این تعابیر، تعبیرهاى عرفى و مردمى است و قرآن با زبان مردم سخن گفته است. همین الآن هم مردم وقتى سخن مىگویند با اینکه مىدانند زمین حرکت مىکند و این چرخش زمین است که طلوع و غروب، شب و روز را فراهم مىکند، اما باز این تسامح را مىپذیرند و خود با این تعبیرات سخن مىگویند. هدف بیان حضرت ابراهیم علیه السلام بیان توصیف علمى حرکتخورشید نیست. از یک حرکتساده قابل مشاهده سخن مىگوید و بر خصم خود احتجاج مىکند که خدا خورشید را بر این مدار مىچرخاند، اگر مىتوانى تو این مدار را عوض کن و خورشید را از مغرب درآور! بنابراین در زبان عرف مسامحه وجود دارد. قرآن دقت علمى و محاجه بر الفاظ و کلمات را برنمىتابد و از این روش استفاده مىکند. 3 - راه یافتن پذیرفته هاى قوم در زبان قوم، پذیرفتههاى فرهنگ مردم دستبه دست مىگردد. مردم آن را نقل قول مىکنند و به دیگران گزارش مىدهند بدون این که از صحت و سقم آن وارسى کنند، بلکه اهل تخصص این پذیرفتهها را مورد بررسى قرار مىدهند. اما این پذیرفتهها در زبان عرفى بارها و بارها تکرار مىشود بدون این که نسبتبه آن انکار و الحاح وجود داشته باشد. البته به این معنا هم نیست که مورد پذیرش قرار گرفته باشد بلکه شان زبان عرف این نیست. وقتى قرآن با زبان قوم سخن مىگوید، دقیقا چنین وضعیتى دارد. این پذیرفتهها را تا آنجا که با ارزشها و اصول کلى منافات نداشته باشد نقل مىکند; زیرا از واقعیات رایج جامعه است و مردم با آن سر و کار دارند. مثلا قرآن در توصیف انسانها و چگونگى جهتگیرى آنان در فرمانبردارى ازخداوند وفعالیت وتلاش براى انفاق وتحقق عدالتبه بردگان جامعه مثال مىزند: <ضرب الله عبدا مملوکا لا یقدر على شىء و من رزقناه منا رزقا حسنا فهو ینفق منه سرا و جهرا» (نحل/75). در جایى دیگر مىفرماید: <او من ینشؤا فى الحلیة و هو فى الخصام غیر مبین» (زخرف/18)، آیا کسى را شریک خدا قرار مىدهید که در زر و زیور پرورش یافته و در هنگام سخن و مجادله بیانش غیر روشن است. قرآن در مقام نکوهش عقاید و باورهاى جاهلیتسخن مىگوید و دیدگاه کسانى که مىگویند خداوند ملائکه را دختر قرار داده و براى خود دختران را برگزیده و براى مردم پسران را اختصاص داده، را رد مىکند و مىگوید، چگونه خداوند زنان و دخترانى را که کارشان تجملات و اعتنا به زر و زیور استشریک خود قرار مىدهد و کسانى را انتخاب مىکند که در هنگام سخن گفتن و استدلال کردن عاجز و زبانشان الکن است. در این جا قرآن نمىخواهد زن را به این نحو و به طور ذاتى تحقیر کند و بگوید زنان ذاتا زبانشان الکن استیا همواره کارشان توجه به امور ظاهرى است، بلکه از شرایط فرهنگى عصر سخن مىگوید و با توجه به پذیرفتههاى قوم استدلال و نقص عقیده آنان را یادآورى مىکند. خدا مثلى مىزند، بندهاى است زرخرید که هیچ کارى از او برنمىآید، آیا چنین بندهاى با کسى که به وى از سوى خود روزى دادهایم و او در نهان و آشکار انفاق مىکند یکسان است؟ در اینجا قرآن نمىخواهد نظام بردهدارى را بپذیرد و تایید کند که این مثال را مىزند. مردم در آن زمان بردهدارى را پذیرفتهاند و به طور طبیعى جوامع در جنگها افراد را اسیر مىگرفتند و برده خود مىکردند. قرآن از این واقعیت موجود براى توضیح یک حرکتخیرخواهانه سود مىجوید و دستگیرى از مردمان ضعیف را به انسانهاى آزادهاى تشبیه مىکند که قدرت عمل دارند و مىتوانند هر کارى انجام دهند. این تشبیهها در توصیفهاى ادبى و تخیلى قرآن نیز دیده مىشود و از شیوه زبان ادبى قوم استفاده مىکند. مثلا در سوره صافات مىفرماید: <انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب» (صافات/6)، ما آسماناین دنیارابه زیوراختران آراستیم. در اینجا قرآن نمىخواهد بگوید که هدف از آفرینش ستارگان، زیور و زینت دادن آسمان است. هدف از آفرینش ستارگان پولک دوزى و نقش و نگار درست کردن براى آسمان است. تعبیرى استشاعرانه و تخیلى براى مردم که چون شبها ستارگان را مىبیند (بویژه در دشتها و مناطقى که نورهاى مصنوعى نیست) از نگاه کردن به آنها لذت مىبرند. این توصیف گرچه موافق واقع و مطابق ذوق هنرى ادا گردیده، اما توصیفى است مردمى براى جذب دلها و هدایتبه سوى پدید آورنده هستى. همینطور است که خداوند مىفرماید: <الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب» (صافات/10)، خداوند آسمان را از شیطان سرکش نگاه مىدارد و کسى که استراق سمع کند شهابى شکافنده از پى او مىتازد. آنچه مفسرین در گذشته مطرح مىکردند و ظاهر روایات هم آن را تایید مىکند این است که افلاکى محیط بر زمین هستند و در این افلاک گروههایى از ملائکه سکونت دارند و درهایى دارد که باز نمىشود مگر براى ملائکه و این ملائکه چون یکى از شیاطین نزدیک مىشوند با شهابى آنان را دور مىکنند. آرى، این مطالب هرگز نه با عقل جور درمىآید و نه با علم و نظریه افلاک و پرتاب شهاب توسط ملائکه بطلانش آشکار شده، لذا مفسرینى چون علامه طباطبایى گفتهاند بیان این مطالب از باب تمثیل و تصور حقایق غیبى است که به زبان و فرهنگ عامه آن عصر گفته شده است، <و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون» (عنکبوت/43) (27) . بنابراین درست است که زبان مردم، مخزن زبانهاست و همه چیز دارد، شعر دارد، طنز دارد، تمثیل دارد، تشبیه دارد، موعظه و تاریخ و فلسفه هم دارد، و علما و فلاسفه و متکلمین و مورخین و حقوقدانان با این زبان سروکار دارند و هر کدام ویژگى مورد نیاز آن را برمىگزینند، اما هر کدام از آنها با زبان قوم تفاوت دارند چنانکه قرآن هم از این زبان بخوبى استفاده مىبرد و خصوصیتى را برمىگزیند - که اصطلاحا زبان دین نامیده مىشود - و از آن براى انتقال پیامها و دعوت مردم به امور غیبى و معنوى بهره مىبرد، طبیعى است که گونهاى از زبان و فرهنگ در قرآن منعکس مىشود. اما در هر صورت از یاد نبریم که قرآن زبان وحى و شعور مرموز و برخاسته از حقیقت هستى و جهان بس گسترده غیب است و ارتباطى محکم میان زبان وحى و مفاهیمى که در زبان مردم رایج استبرقرار مىگردد. قرآن از این زبان به عنوان ابزارى کارآمد، استفاده مىکند تا آن حقایق غیرحسى و ماوراى مادى را بیان کند و آن معانى بلند را با این الفاظ تنگ و محدود بیان کند و به تعبیرى فرو فرستد. [ شنبه 85/12/12 ] [ 7:0 صبح ] [ قهرمانی نیک ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |