سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرآن و من
 
قالب وبلاگ
پیوندهای روزانه

طبق برنامه ی همیشگی بحثمان را ادامه دادیم تا یک دفعه در بین بحث کردن صحبت از امام رضا شد.

دوستم گفت تو از کجا می دانی امام رضا تو را دوست دارد؟

 گفتم خوب حس می کنم.

گفت از کجا معلوم حس تو درست باشد؟

و بعد گفت یک دلیل محکمی بیاور ؟

 گفتم اجازه بده فکر کنم.

گفت باشد تا شنبه فرصت داری که فکر کنی و جوابی عاقلانه ی ارائه دهی؟

از روز پنجشنبه  که این بحث را کرده بودیم تا صبح شنبه همین طور فکر می کردم  اما جوابی نیافتم.حدود ساعت 6:30 دقیقه صبح به قصد رفتن به دانشگاه از منزل خارج شدم ،همین که به ایستگاه اتوبوس رسیدم اتوبوس حرم آمد من هم چون می دانستم هنوز وقت دارم و می توانم  به اندازه یک سلام ،به حرم و بعد از آنجا به دانشگاه بروم، سوار اتوبوس حرم شدم.

ساعت حدود ده دقیقه به 7 وارد حرم شدم چون زمان داشتم رفتم داخل و نمی دانم چرا ولی بازهم کمی جلوتر رفتم و داخل روضه شدم. با خودم گفتم هنوز 5 دقیقه به 7 است و می توانم زیارت نامه ی مختصر را بخوانم روبرو ضریح ایستادم و شروع به خواندم کردم.

زیارت نامه خواندم که تمام شد آمدم که خارج بشوم دیدم درب خروجی به طرف صحن انقلاب را بسته اند مانده بودم که چه کنم ؟رفتم پیش یکی از خانم های خادم و گفتم می خواهم بروم بیرون اما درب خروجی به صحن انقلاب را بسته اند چه کار کنم؟

گفت بمان می خواهند ضریح را بشویند .

 گفتم نمی شود باید بروم کلاس دارم.

 گفت  پس برو از طرف پایین پای حضرت به آقایان بگو می گذارند بروی.

 گفتم ممنون آمدم که بروم، گفتند نمی شود حتی اجازه ی حرف زدن به من ندادن و من همان جا ماندم همه ی دربهای منتهی به ضریح را بستند و  ... .


[ شنبه 86/4/2 ] [ 10:16 عصر ] [ قهرمانی نیک ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 169594